خاطرات عاشقانه من ونفسیم
بهترین لحظه های من زیر سایه عشق تو
درباره وبلاگ


♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحیمْ♥ وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْر وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِین ♥♥♥♥♥♥ به صندوقچه خاطرات من ونفسیم خوش اومدین همنفسم:مهندس عمران من:دانشجوی پیراپزشکی عمر عشقمون:از زمانی که من 14 ساله و نفسیم 16 ساله بود الانم بعد از گذشت 7سال هر روز عاشقانه تر بهم نگاه میکنیم خاطرات اینجا رو تقدیم میکنم به تنها عشق زندگیم اینستامون:_manonafasiim_



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 429
بازدید کل : 282427
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 1370
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
فافا

آخرین مطالب


 
جمعه 5 بهمن 1397برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : فافا

سلام دوستای عزیزم اونایی که هنوزم هستن چراغ اینجا رو روشن نگه میدارن از دور میبوسمشون ٤ماه نيومدن چقدرررررر نبوودم اين ماه ماه عقد عروسي ماست چه زود يكسال شد بهمن ماه عزيزي هست برام چون جشن عقد عروسي داشتيم با ياداوريشون انقدرررر دلم تنگ ميشه براي اون روزا حيفم مياد از اينكه گذشت پارسال اينموقع چقدر بدو بدو داشتيم چقدر دم عروسي جناب همسر حرصم داد ولي روز عروسي خوش گذشت انگار يه خواب خوبي بود كه تموم شد از زندگي مشترك بگم خوبه ميگذره بالا پايين داره ولي من سعي ميكنم مديريت كنم الان همسر بياد اينجا از كلمه مديريت خندش ميگيره اخه هميشه ميگم مديريت خونه با منه و همسري ميخنده ولي نميدونه كه خونه هم مديريت ميخواد اگه يه هفته خونه رو به حال خودش رها كنم متوجه ميشه مديريت يعني چي از خودم بگم اينكه كم كم سعي ميكنم بشم يه خانوم خوب از اون دختر زودرنج كه ميگقتن بالاي چشمت ايروعه ناراحت ميشد خبري نيست هنوزم از بعضي حرف ها بي احترامي هايي كه ميشه ناراحت ميشم ولي سعي ميكنم قورت بدم و بگذرم بعضي وقتا اين قورت دادن ها اشك ميشه يواشكي از چشمم مي ريزه بعضي وقتا خشم ميشه منو از تو شروع ميكنه به خوردن بعضي وقتا هم دايورت ميكنم اين روزها بيشتر وقتا ميشه گفت قورت ميدم  بخاطر زندگي كه هميشه يادم هست براش چقدر سختي كشيديمعااااما بدانيد و اگاه باشيد كه معده ما هم يه ظرفيتي داره هي قورت بدم قورت بدم يهوو ديديد بالا اوردم گلاب به روتونبگذرررررررريم خلاصه خواهرهاي من از اون فافاي لوس ديگه خبري نيست برم برم ديگه كي بيام خدا عالمه ولي اينو بدونيد من شايد دير به دير بيام ولي ارتباطم با اينجا هيچ وقت قطع نميكنم مواظب خودتون باشيد

 
شنبه 31 شهريور 1397برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : فافا

سلام به اقاي داماد كه هنوزم مياد اينجا يواشكي ميره و سلام به دوستاي گلم خوبيد چه خبرا اولين تابستون زندگي مشترك ماهم دركنار هم به خوشي گذشت خداروشكر زندگي مشترك هم خوبه بالا پايين داره ولي ما سعي ميكنيم دركنار هم هميشه بالا نگهش داريم به كمك خدا بايد عذر مرا بپذيريد كه كم ميام درگير درس كاراي خونه هستم و حسابي مشغولم خانوم خونه شديم ديگه بله مواظب خودتون خوبي هاتون باشيد دوستتون دارم 

 
یک شنبه 31 تير 1397برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : فافا

دوسال پيش همچين شبي همسري و خانواده براي اولين بار با گل شيريني اومدن خواستگاري منم با تيپ صورتي خوشگل با ارايش ملايم رفتم يادش بخير چقدر استرس داشتيم چقدر ريز به ريز حركات همسري رو با هم مرور و هماهنگ كرده بوديم كه سرش پايين باشه منو نگاه نكنه سر سنگين باشه تا بابا خوشش بياد كيااااااا بادشوووووووووووونه؟مرسي مرسي مرسي از همه اونايي كه براي ما دوسال پيش همچين شيي دعا كردن مرسي از مريم گل دوست خوبم و همه ي شما از ته دلم براتون بهترين ها رو ارزو دارم عزيزاي من

عشقنامه:چطوووووووووري دوماد با شلوار كرم پيراهن قهوه ايي كت نسكافه ايي با ته ريشي كه به زور من گذاشتي همسررررر جان خدايا شكرت براي زندگيم دوستت دارم هواااااارتا 

 
پنج شنبه 21 تير 1397برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : فافا

بچه ها وبلاگ براي شما مياد بالا ميتونيد ببينيد؟ 

 
پنج شنبه 31 خرداد 1397برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : فافا

دو روز گذشت و من يادم نبود همون روز يعني بيست هشت خرداد امتحان داشتم اما تو اين سال ها نشده كه خودش يادم نندازه حالا دير يا زود داره يكي دو روز اينور اونور اما يادم ميندازه مثل الان كه يهوو دلم خواست بيام اينجا بدون دليل برم تو اولين ارشيو تاريخ تولد اين صندوقچه رو ببينم يادم بياد ااااا تولدش بووووود مرسي كه هميشه يادم انداختي به دل نگرفتي اگه فراموش كردم تو بهترين دوستي هستي كه وقتي ميام اينجا باهاش درد دل ميكنم واقعا سبك ميشم تو اين سال ها چه خاطراتي رو كه تو دل خودت برامون حفظ نكردي خيلي دوست دارم بهترين يواشكي دنيا تولدت مبلرك

 
شنبه 26 خرداد 1397برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : فافا

 سلام به داماد چيتان پيتاني و سلام به همگييييييي خوبين خوشين چه خبرااااا بيايد از خودتون يه امار بديد ببينم چها كرديد همين اول بگم تا يادم نرفته كامنت هاي همه به دستم رسيده و ميرسه و من همه رو ميخونم اما به دليل مشغله نميتونستم جواب بدم كه خدا بخواد از اين پست كامنت ها طبق روال قبل تاييد و پاسخ داده ميشه خوب بريم سر عسل مطلب جاتون خااااااااااالي نبود رفتيم ماه عسل اخه تو ماه عسل جاي كسي نيست كه دوستانخيلي بهمون چسبيد اين سفر مخصوصا بعد از اون همه بدو بدو قبل بعد عروسي البته ناگفته نماند كه ما اونجا بدوبدوهاي خودمونو تا احظه اخر داشتيم در كل مسير قيافه بنده اين شكلي بوداخه ماجرا داشت سفر ما ماجراش هم اين بود كه وقتي براي خريد چمدون رفتيم تو مغازه همسري مامان ها داشتن با اقاي فروشنده كه خيلي يه كلام بود تخفيف نميداد چونه ميزدن من دستم زير چونم بود خيره شده بودم بهش فكر ميكردم كه اين چمدون ها ما رو كجا ميخوان ببرن خلاصه با خودم ماه عسل تصور كردم كه تو فرودگاه استانبول اين چمدون گرفتم دستم قيژ قيژ باهاش اينور اونور ميرم خلاصه كه به تصوراتم رسيدم تو فرودگاه موقع برگشت چمدون از همسري گرفتم ميگم ول كن ميخوام خودم بيارمش مديونيد فكر بد راجبم كنيدحالا ما اين چمدون گرفتيم استخون مچ دست راستم فرتي زد بيرون اين ديگه تو تصوراتم نبود خودش بي دعوت اومد خلاصه كه اولش درد داشت الان خوب شده ولي همچنان برجسته هستن ايشون نذاشت دو دقيقه با تصوراتم راحت باشم ماهگردمون هم به طور اتفاقي با روز اول سفرمون يكي شد بعد از كلي گشتن تو خيابون استقلال كيكي شمعي كه از تهران اورده بودم زدم زير بغلم همسري هم زدم اون يكي زير بغلم به اقاهه هم گفتم مرد چراغ لابي رو بزن جشن داريم اخه همه جا رو خاموش كرده بود دوتا كاپوچينو هم ريختم براي خودمون بعد عكس بازي كيك زديم بر بدن حالا ميگم كيك فكر نكنيد كيك تولدااا از همين كيك ها كه صبح مامانا به بچه هاشون ميدن ببرن مدرسهنفس كار مهمهانقدررررر خوشحال شدم وقتي فهميدم ماه عسلمون با ماهگردمون يكي شده برم درس بخونم كه خدا بخواااااد اين اخرين دوره امتحانام باشه

عشقنامه:مرسي براي لحظه هاي خوبي كه برام ساختي خوشحالم از اينكه سعي كردي براي به واقعيت رسوندن تصورات من

 
جمعه 28 ارديبهشت 1397برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : فافا

سلام به دوستاي خوب خودم خوبيد چيكار ميكارا ميكنيد منم خوبم كامنت هاي همتونم ميخونم اما نميدونم چرا هرسري ميگم جواب بدم يادم ميفته ميندازم پشت گوش اما بدونيد با خوندن تك تك كامنت هاتون خوشحال ميشم جونم براتون بگه زندگي مشترك هه خوووووبه بد نيست بالا پاييني هايي داره كه بايد گذشت ازش بعضي وقتا مثل الان با يكسري ياداوري خودم خودمو ميخورم نميدونم حسمو چه حوري بنويسم اما نزديكترين واژه جمله بهش همين هست بعضي وقتا ميگم كاش توي مغز يه كليد دليلت بوز بعضي از جمله ها اذيت ها رو از ذهن ميشد حذف كرد جاش يه چيزهاي ديگه رو گذاشت من الان شديدا به اين كليد نيازمندم

بچه ها شما به جادو جنبل دعا اعتقاد داريد؟ميگن براي من دعا نوشتن نميدونم باور كنم نكنم ولي اينو ميدونم كه يه مدت كلا كانال ارتباطيم با خدا قطع شده بود كه دوباره وصل شد خداروشكر من خدا رو خيلي دوست دارم حتي الان هم كه اين جمله رو نوشتم ازش خجالت ميكشم اما نوشتم كه شما هم بدونيد

ديگه چي بگم اوووووم اهان اينستام رو دوستان خيلي وقته پاك كردم عزيزاي دل به همين دليل پست نميرارم و فالو نميكنم يه خبر جديد دارم نميدونم بگم يا نه بايد بيشتر فكر كنم ولي به دنبال راه ارتباطي نزديكتري با شماها هستم اينجوري دير به دير ميام دلم براتون تنگ ميشه مواظب خودتون باشيد دوستاي عزيز 

 
چهار شنبه 29 فروردين 1397برچسب:, :: 10:27 :: نويسنده : فافا

سلام به دوستاي گل خودم همون ٣٨نفري كه هر وقت با نااميدي ميرم امار وبلاگ ببينم كه داره خاك ميخوره با ديدنش چشمام برق ميزنه خوبيد دماغاتون چاقه ما هم كم بيش خوبيم ميشورم ميسابم غذا ميپزم دانشگاه ميرم فيلم ميبينم كتاب ميخونم فكراي خوب بد ميكنم يه روز خوبم يه روز بد خلاصه ميگذرونيم امروز تو اين هوا نميدونم چرا دلم يهوو هوس سال هاي قبل كرد كه بعد از يك ماه تعطيلات همسري ميومد منو ميديد كلي ابراز دلتنگي ميكرد تو همون پارك هميشگي قدم ميزديم رو پله هاي الاچيق ميشستيم حرف ميزديم و من تو دلم با خودم بارها تكرار ميكردم كه اگه به هم برسيم ميام اينجا به همه ي درخت ها گل ها صندلي ها سنگفرش ها ميگم ديديد به هم رسيديم با خودم ميگفتم يعني به هم برسيم مثل همه بيفتيم تو پيچ خم هاي زندگي باز همسري دست منو ميگيره بياره اينجا با همون حس روزهاي اول قدم بزنيم باز برام دستشو ميگيره زير شير اب تا من اب بخورم دستم يخ نزنه باز تو ماشين تو پارك وقتي قدم ميزنيم مثل الان قدر ثانيه هاي باهم بودنمون رو ميدونه دلش نمياد مثل الان حتي وقتي رانندگي ميكنه دستمو ول كنه

روزهاي زندگي من هم مثل تمام عروس ها داره ميگذره و من با تمام وجود سعي ميكنم تو لحظه زندگي كنم نميدونم چقدر موفق هستم سعي ميكنم چشمامو رو بعضي حرف كارهاي اطرافيلنم ببندم كه نميدونم از سر چي ميتونه باشه اميدوارم روزي برسه كه كسي به كسي كاري نداشته باشه الهي امين

خب دوستان يه بخش جديد از امروز تو صندوقچه داريم به نام اعتراف نوشت به اين صورت كه من ميام و از كارهاي بدي كه كردم پشيماني هام مينويسم و همچنين كارهاي بد خدا به دور اَوْ همسري و شايد بعضي ها كه ديگه خيلي رو مخم هستش ميام مينويسم بلكه رستگار و سبك شويم

 
پنج شنبه 19 بهمن 1396برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : فافا

الان تو ارايشگاهم داماد نميدونم كجاست اومدم ثيت كنم كه بالاخره بعد از سال ها رفتيم زير يه سقف

ممنون از خداي خوبمون

بهترين ها رو تو اين روز براي همه ي خواننده ها ارزو ميكنم 

 
پنج شنبه 19 بهمن 1396برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : فافا

الان تو ارايشگاهم داماد نميدونم كجاست اومدم ثيت كنم كه بالاخره بعد از سال ها رفتيم زير يه سقف

ممنون از خداي خوبمون

بهترين ها رو تو اين روز براي همه ي خواننده ها ارزو ميكنم 

 
جمعه 6 بهمن 1396برچسب:, :: 4:25 :: نويسنده : فافا
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
 
پنج شنبه 21 دی 1396برچسب:, :: 9:8 :: نويسنده : فافا

ياد اولين پست ها افتادم كه با چه ذوق شوقي ميذاشتم خاطرات رو ثبت ميكردم و روزي چندين بار بعد از رونق گرفتن صندوقچهزنيومدم بازديدها رو چك ميكردم امارش رو به همسري ميدادم ياد دوره ليسانس كه تا كجا ميومد دنبال من تو راه كلي خوراكي ميخورديم خنده كنان يواشكي منو ميرسوند خونه ياد روز اول دانشگاه كه با من اومد يوني نشست كنارم گفت الان بقيه ميكن پسره چه زرنگ روز اولي مخ زده ياد اون برگه ايي كه سركلاس باهم شكل كشيديم و من هنوز دارمش ياد تمام اولين ها ياد روزها شباي كه از رسيدن حرف ميزديم يا دلشوره اعصاب هاي داغون براي نرسيدن ياد روزي كه افتاد اموزشي كرمان ياد بستني با طعم هويج راه دانشگاه ايس پك خوردنامون به مناسبت تموم شدن امتحانا ياد روزايي كه دم ازادي از سرويس پياده ميشدم ميرفتم تره بار گشت ميزدم الكي تا همسري بياد دنبالم ياد يواشكي هامون الان داريم كم كم ميريم خونه خودمون ماه ديگه اينموقع اگه خدا بخواد من دو روز شدم خانوم خونه همسري اقاي خونه

تو اين مسير هم شادي داشتيم هم ناراحتي غم غصه ولي من هميشه سعي كردم اينجا از خوشي هامون بنويسم

روي ماه تمام دوستاني كه اين چندسال ما رو همراهي كردن با تمام وجود از ته دل ميبوسم دوستايي كه وقتايي كه ناراحت بودم استرس داشتم دلداريم ميدادن كسايي كه براي اولين خواستگاري ما دعا كردن سر سجاده رفتن و من با تمام وجود اون شب اثر دعاشون رو حس كردم شما بهترين دوستاي مجازي دنيا هستيد خوشحالم كه دارمتون

عشق نامه:و به هم رسيديم خدايا شكرت 

 
جمعه 8 دی 1396برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : فافا

 

سلام به روي ماه همراهان هميشگي خوبيد خوشيد خوشحال شدم از اينكه هنوزم هستن كسايي كه اينجا رو تنها نميزارن و سلام به داماد بي معرفت كه اينجا ديگه نمياد اول خبر خوب بدم بهتون كه همسري استخدام يه شركت شد و خداروشكر خيالمون از بابت كار راحت شد شكرت خدا خبر دوم اينكه وسط گير دار بدو بدوهاي عروسي امتحان داريم جفتمون كارهاي جهاز عروسي هم كه پيش نميره كلافم كرده اين زلزله هم شد قوز بالاي قوز نميدونم بچينم نچينم زلزله مياد نميادوالا شانس ماست انگاري زلزله وسط عروسي ما داره اوج ميگيره بابا خوب بزار بعد هشت سال حداقل يك سال خونه خودمون زندگي كنيم بعد بزن بتركون ما رو

امروز هشتمين سالگرد ديدار ما هست و شرح ماجرا رو بارها گفتم اينجا هميشه ميگن كارها برعكس همينه ها هميشه كه دوست بوديم ديدارها خيلي سخت بود و محدود همسري اولين روز عيد نگاه ميكرد ٨دي ١١شهريور روزهاي تولدمون رو چك ميكرد و ميگفت فافا افتاده جمعه نميشه همو ببينيم كلي ناراحت ميشد ميگفت دوست داشتم ببينمت باهم باشيم يعني چي شانس منه....خلاصه كلي ناراحت ميشد اما امسال كه به راحتي ميتونستيم پيش هم باشيم نشد اول صبح كه من گفتم امروز چه روزيه اول يادش نبود بعد يادش اومد گفت كه به خواهرم ديروز گفتم فردا سالگردمونه يادم بود...ولي مهم اينه كه صبح يادش نبود و من گفتم تا يادش اومد بازو خيلي ساده بعد از اين من رو به ناهار خونشون دعوت كرد منم نرفتم و اينگونه ميشه كه ميگم زندگي متاهلي با دوران دوستي فرق داره اما با اين حال من ميگم

هشتمين سالگرد اولين ديدارمون مبارك يار قديمي

 

 
یک شنبه 19 آذر 1396برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : فافا

كسي نيست كه بهش سلام بدم پس همينجوري مينويسم ميرم مثل روزهاي اول اين صندوقچه كه براي دل خودم مينوشتم جهت ثبت خاطرات ميدونم كم ميان ولي هميني كه ميام مثل خيلي ها بي خبر نميزارم برم كه از نظر من توهين به مخاطب كه يه مدت باشي بعد كه به خواستت رسيدي يهوو ول كني بري به روت هم نياري كه يه مدتي يه دوست هاي هرچند مجازي داشتي كه وقتي ناراحت بودي بهت دلداري راهنمايي ميدادن هرچند مجازي روي ماه تمام اون درستاي بامعرفت مثل ليزا موري مريم......ميبوسم از ته دل براشون بهترين ها رو ميخوام

مشغول درست كردن تعمير خونه هستيم و از جهاز فقط چند قلم بزرگش رو خريديم بقيه مونده لين روزها مشغول لاغري هستم براي پوشيدن لباس عروسي كه از بچگي عاشقش بودم سري بعد كه بيام وزنمو اعلام ميكنم اينجا:)هنوزم باورم نميشه كه قراره ديگه مستقل بشم ٢٤ساعته وردل هم باشيم تمام:)

 
یک شنبه 28 آبان 1396برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : فافا

 سلام به داماد عزيز كه خاموش مياد ميره و سلام به دوستاني كه هنوز هستن و چراغ اينجا رو روشن نگه داشتن از ابان بگم كه خريد هاي عروسي رو انجام داديم و كمي از جهاز رو زندگي خدا روشكر ميگذره بالا پايين داره غم داره شادي داره همه چي داره و من سعي ميكنم خودمو حفظ كنم همچنان از كوره در ميرم ولي باز سعي ميكنم بيام تو كوره:)به شدت تمركز اين روزهام تو زمان حال زندگي كردنه كه كار سختي هستش واقعا مشغول ساختن جور كردن خونه ايي هستيم كه خيلي ساله تو ذهنم ساختمش كار خيلي خيلي زياد داريم اين وسط امتحانا چي ميگن چاقي فافا چي ميگه:(اگه برنامه ايي قرصي دمنوشي ميشناسيد معرفي كنيد لطفا:/و اين وسط زلزله استرس غمش هم شده قوز بالاي قوز حالا ببين ميزارن من اخر لباس عروس بپوشم يا نه:)

ربيع الاول همتون كليييي مبارك 

 
یک شنبه 30 مهر 1396برچسب:, :: 10:13 :: نويسنده : فافا

 سلام به داماد خسته و سلام به دوستاي مهربون باوفا دلم براتون بگه كه همشري همون اوايل نذر كرده بود كه اگه به فافا برسه روز عاشورا زرشك پلو بده و امسال هم خداروشكر نذرش رو ادا كرد:)و در ادامه نذرش اين بود كه غذاهارو به نيازمندها بديم كه بعد از پخت پز شال كلاه كرديم رفتيم به رفتگر نون خشكي هر كي كه ديديم اينجوري زحمت كش نيازمند بود غذا داديم ديگه اگر از حال روز اين روزهاي ما سوال كنيد بايد بگم با جيب خالي دنبال مراسم عروسي و خونه هستيم براي خواستگاري ديدار اول بابا نفسي يادمه كه دعامون كرديد و من اثرات دعاهاي شما رو واقعا تو تمام لحظات حس كردم اينبار هم ازتون ميخوام براي باز شدن گره مشكلاتمون دعامون كنيد مراسم عروسي خونه كار بگير نگير همسري بعضي وقتا بعضي لحظه ها واقعا خسته ميشم ولي باز وقتي ياد اون همه سختي صبر براي رسيدنمون ميفتم باز بلند ميشم 

تو دعاهاتون نمازهاتون ما رو يادتون نره ميبوسمتون

 
جمعه 31 شهريور 1396برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : فافا

 بدو بدو ايستگاه سعدي بدو بدو ايستگاه پانزده خرداد 

چقدر دوييدم من براي بله برون وقتي ساعت هشت قرار بود مهمون ها بيان و من ساعت چهار هنوز لياس پرو ميكردم و تو سپهسالار دنبال كفش يودم و واقعا دوست داشتم گريه كنم وقتي ساعت ميدوييد من هنوز ارايشگاه نديده بودم تو تمام اين لخظه ها مامان پا به پام بود داماد هم از پشت گوشي حالت هاي عصبيم رو درك ميكرد 

و اما ما بهترين بله برون داشتيم جوري كه هنوزم عكساي اونشب ميبينم ته دلم ضعف ميره

٩٥/٦/٢٩ شب عيد غدير همون امام علي كه از بچگي عاشقش بودم هستم

 
چهار شنبه 15 شهريور 1396برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : فافا

 ما از امروز به طور جدي ميريم دنبال تالار براي عروسي به اميد خدا دعامون كنيد يه جاي خوب پيدا كنييم خودم كه فكر ميكنم به گذشته هنوزم باورم نميشه دوران اون سختي ها دلشوره ها گذشت چه صبري داشتيم ما واقعا براي مزه ي قضيه هم ميخوام با خودم خوراكي ميوه از خونه ببرم كه از اين تالار به اون رتالار ميريم كف نكنيم خيلي خيلي سعي ميكنم كه تو لحظه زندگي كنم و اطرافيانم روم تاثيري نداشته باشن تا با تمام وجود از اين روزها لذت ببرم ايشالا كه موفق بشم

تصميم دارم هروقت دلم خواست بيام اينجا لحظه لحظه هامو با شماهايي كه صدبراااااابر بهتر از دوستاي واقعي هستيد حسمو شريك بشم اميدوارم اين صندوقچه باز خواننده هاي خوبش رو به دست بياره 

نكته مهم اينكه اگه تالاري باغي مزوني تاجي كفشي كلا هرچيزي كه مربوط به عروسي ميشه جاي خوبي ميشناسيد با قيمت معقول مناسب بهمون معرفي كنيد حالا يه ذره بالا هم بود قيمتش اشكالي نداره

نيمه شب به اين فكر ميكردم كه چه خوب من و همسري ٨ساله باهم زندكي ميكنيم شايد كمتر كسي پيش بياد كه شريك زندگي ٢٣سالش باهاش ٨سال زندگي كرده باشه ولي همه فكر ميكنن يكسالهبه همين دليل هم از اين همه علاقه وابستگي من و نفسيم شايد تعجب كنن يا غبطه بخورن(نميدونم غيطه رو درست نوشتم يا نه)نامزد كرده هاي فاميل يا كسايي كه از ازدواجشون ٣ ٤سال ميگذره شايد به خودشون بگن اينا باهم چقدر صميمي هستن و....ولي نميدونم كه ما يك سال نيست كه باهم مامزد كرديم هشت ساله براي همين گل گفته هر كي كه ميگه ظاهر زندگي بقيه رو با باطن زندگي خودت مقايسه نكن

 
دو شنبه 13 شهريور 1396برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : فافا

اون سال يادمه ماه رمضون بود و شب قدر بعدها فكر كردم خدا تو همون شب قدر با دعاهايي كه كردم سرنوشت منو نوشت سرنوشتي كه هيچ وقت اون موقع هل فكر نميكردم وقتي از مدرسه ميام پسر همسايمونو ميبينم كه هميشه چشمش به منه و من مغرور به قول خودمون نوك دماغ بين از كنارش رد بشه و بعدا همين پسر بشه شوهرش

خدارو شكر براي اين سرنوشت

خدا رو هميشه خيلي دوست داشتم و دارم شده گاهي دلگير بشم يا غر بزنم اما هميشه اخر اخرش حرفام فقط به خودش ميزنم

ساااااااالگردمون مباااااااااااااارك اونم چي هشتميييييييييييييييييييي عشقمممممممممم(با تاخير البته بايد در ١١شهريور ثبت ميشد)

امشب بعد از ٨سال اولين سالگردي بود كه شبش پيش هم بوديم دركنارهم ديگه مثل سال هاي قبل بعد از تحويل سال اولين تقويمي كه به دستمون ميرسيد دنبال تاريخ هاي تولد سالگردهامون بوديم كه ببينيم چه روزي در هفته افتاده كه من ميتونم برم همديگرو براي يك ساعت با دلشوره ببينيم يا نه


خدايا شكرررررررررت براي هرچي كه دادي و ميخواي بدي هميشه اميدم به خودته 

 
شنبه 4 شهريور 1396برچسب:, :: 20:34 :: نويسنده : فافا

سللللللللللام به دوست عزیزتر از جانم و سلام گرم و صمیمانه خدمت دوستانی که چراغ اینجارو هنوز روشن نگه داشتن گرچه اکثرا همچنان خاموش هستن بعد از چهارسالخوب برم سر اصل مطلب اول بگم که همین دو سه تا کامنتی که از دوستان گرفتم و دیدم که برخلاف بی معرفتی های من همچنان پیگیر اینجا هستن من را بر ان داشت که بیام ور دلتون باز پچ پچ کنمدوم اینکه یه عااااااااالمه بغبغو دارم از مراسم خواستگاری بله برون واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای جشن عقدمون که خیلی خوش گذشت نمیدونم کی میام که تعریف کنم ریز به ریز که یادگاری هم بمونه برامون تا بچه های جینگول پینگولمون بعدها بیان بخونن بدونن چی گذشت به مامان بابای خوشگلشونو نکته دوم اینکه پست های قبل رو که فونت ریزی داره رنگی پنگی نیست برای اینه که با گوشی پست گذاشتم و از این به بعد بعضی وقتا پست های این مدلی میبینید که باید خودتون شکلک رنگ فونت رنگی منگی تصور کنید با تشکر از همکاری شما

همانطور که ملاحظه میفرمایید دو سه روزی هست که به خودم میگم فافا ای بابا چیه چسبیدی به موبایل اینستاگرام تلگرام بغبو با خاله عمه دایی ایکس و ایگرگ اخه میدونید چیه من اگه بخوام بگم از صددرصد هشتاددرصد میتونم و سعی میکنم که حال احوال انرژیمو خوب و یا عالی نگه دارم و صرف کارایی کنم که دوست دارم مثل فیلم دیدن کتاب خوندن با همسری گشتن و.....اما بعد از دوتا اتفاق تلخی که برام افتاد پارسال تقریبا له شدم و چه بسا اگه بعدش همسری نمیومد بهم نمیرسیدیم با خاک یکسان شده بودم منم برخلاف اکثر ادم ها حتی اگه خیلی داغون غمگین باشم ظاهرم رو خیلی خوب میتونم حفظ کنم همین هم باعث شده حتی نزدیکترین اعضای خانواده فکر کنن من چقدر پرانرژی شاد محکمم که حتی اون اتفاق ها هم نتونست خم زیادی به ابروم بیاره دیگه نمیدونن از درون چی بهم گذشت همسری هم در راستای بهبودی تقریبی که الان دارم خیلی خیلی خیلی کمکم کرد چون تنها کسی بود که میدونست چقدر از درون داغونم نقاب بی خیالی شادی رو صورتم میزارم خلاصه که الان خداروشکر بهترم ولی چی بیاید پایین بگم

 
چهار شنبه 1 شهريور 1396برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : فافا

براي اولين بار موهامو رنگ كردم اينم يكي از موارد قاطي مرغ ها شدنه:)دوران مجردي نه علاقه ايي به رنگ داشتم و نه چارچوبي مه برام تعريف شده بود حجب حيا خجالت اجازه اين كار رو بهم نميداد خلاصه كه با نظر نفسي و اصرار ايشون موهايمان را رنگ كرديم باشد كه جيگرتر شويم

گقتم بيام بنويسم بماند يادگاري  

 
سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : فافا

سلام به دوست عزيزي كه مياد ميخونه ميره كامنت نميزاره و سلام به دوستاي خوبم خوبيد خوشيد

امدم يكسري خبر كوتاه بدم برم اوليش اينكه شايد يه گروه تلگرامي بزنم هر كي كه دوست داشت كامنت خصوصي بزاره برام شمارش رو بده تا دورهم باشيم بعدي اينكه اگه اينستا پيج خوشگل موشجل راجبه لباس عروس مدل ارايش خونه عروس مبل خلاصه اينجور چيزا ميشناسيد بهم معرفي كنيد ممنون ميشم

حال ما رو بپرسيد خوبيم ولي بعضي وقتا روزها يهوو يه حس بدي بهم دست ميده انگار كلا پوچ ميشم از داخل زندگي برام بي مفهوم ميشه مامانم ميگه از بس تو چشمي ولي من فكر ميكنم اينجوري ها هم نيست ديگه كه تو خونه بشيني چشمت بزنن رو خال احوالت تاثير داشته باشه:]

اون روز دوست هايي كه اسم وبلاگ هاشون گوشه صندوقجه هست رو چك كردم هميشه چك ميكنم غير از يكي دو نفر همه بي خبر وفتن بدون اينكه بگن وبلاگ ها رو بستن ضهم دلم براشون تنگ شده هم اينكه ازشون ناراحتم خوب بيايد يه خبر از خودتون بديد ديگه

داريم به سالگرد بله برون نزديك ميشيم پارسال اينموقع همسري ميومد ميرفت بابا دامادش رو زير طرهبين برده بود خداروشكر كه اون روزهاي پراسترس گذشت 

 
دو شنبه 23 مرداد 1396برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : فافا

سلام به داماد تصادفي عزيز و دوستان خيلي خيلي خيلي بامعرفت مخصوصا ستايش جون

هيچ كجا اينجا نميشه اصلا ادم مينويسه توش سبك ميشه امشبم اومدم بنويسم سبك بشم من نفسيم خوبيم و همين خوب بودن ما مشكل ساز شده برامون قضيه از اين قرار كه تو فضاي مجازي تا ما يه عكس ميزاريم عاقا چشمتون روز بد نبينه يا ميريم تو ديوار يا كارمون به بحث كشيده ميشه الكي سر چيزاي بيخودي يا اينكه مثل امشب تصادف ميكنيم اونم نه يكي با دوتا ماشين

واقعا چرااااااااااا يعني اين فاميل اشنايان محترم منتظر بدبختي ما بودن يا اينكه دوست داشتن هر روز باهم اختلاف دعوا داشته باشيم تو سرو كله هم بزنيم كارمون به خانواده ها بكشه واقعا يعني انقدررررررر براي دوست اشنا فاميل به اصطلاح محترم سخته كه خوشي ما رو ببينن با دوتا عمس يعني ما بابد اينجوري هر سري بتركيم بخوريم يا به هم يا به درو ديوار ماشين

نميگم من ادم خوبي هستم هيچ عيبي ندارم ولي تا حالا به كسي حسادت نكردم به مشكل كسي لبخند نزدم دوست نداشتم هيچ وقت از ناراحتي مشكل كسي دلم خنك بشه اين روزها حتي نزديكترين فاميلم با حرفاش ناراحتم ميكنه اينكه ميخواد يه حرفي پشت سر ما بزنه واجبه هر چي از لباس تن بگييييير تاااااا مدل مارك فلان وسيله من بيشتر از اينكه ناراحت حرفاشون بشم ناراحت اين ميشم كه به همين ها چقدر خوبي كردم چقدر براي كوچكترين اتفاق زندگيشون از جون دل خوشحال بودم اونوقت اينا....

از ته دا براي همه ي كسايي كه اينجوري بخاطر داشته هام ناراحتم ميكنن دعا ميكنم انقدر خدا از سرشون بريزه كه ديگه غبطه منو نخورن من اصلا به چشمشون نيام

امشب براي همسريم دلم كباب شد هزينه تصادف به كنار اينكه ميبينيم بخاطر اينجور چشم زدنا هر سري لبخندمون رو لبمون ميماسه هنوز شيريني  يه چيزي زير دندونمون مزه مزه نكرده از دماغمون درمياد

خدايا خودت هوامونو داشته باش 

 
شنبه 27 خرداد 1396برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : فافا

نميدونم حسمو چه جوري بيان كنم اصلا ميخوام بنويسم همين الانم يه بغضي به اندازه ي تمام اين سختي ها حرف هايي كه بهم زدن تو گلوم نشسته تو اين راه برخلاف باور اكثريت ما سختي هاي زيادي كشيدم ولي من اينجا ثبت نكردم از خوشي ها نوشتم چون از اولم دوست داشتم كه چندسال ديگه كه زنده باشم بيام اينجا خاطرات خوش بخونم

خدارو هزاااار مرتبه شكر شكر شكر شكر كه ما رو بهم رسوند اگه اون هفت سال دوستي رو بزاري كنار من بعد از خوندن خطبه ي عقد مهرم به همسري بيشتر شده نه اينكه قبلش دوستش نداشته باشم ولي واقعا حس كردم كه خطبه عقد واقعا مقدسه و مهر رو بيشتر ميكنه خدارو شكر كه من هفت سال پيش يه همچين شبي به همسري اس ام اس دادم و شروع شد رابطه ي جدي ما كه تو اوج شوخي شروع شد حالا اون پسر همسايه شد مونس من دوست من بهترين ادم زندگي من كسي كه ميدونم تو دنيا نيست كسي كه به اندازش من رو انقدر بخواد خدارو شكر ميكنم از ته دلم براي همه ي عشق هاي واقعي وصال رو از خدا ميخوام

عشقنامه:مرد من مهربونترين ادم زندگيم دوست دارم براي تمام روزهايي كه مثل يه كوه پاي خواستنت ايستادي 

 
شنبه 13 خرداد 1396برچسب:, :: 3:36 :: نويسنده : فافا

سلام به دوست پسر قبلي خودم خوبي و سلام به دوستاي خودم مخصوصا اون عده كه ميان ميخونن ميرن به روي مبارك هم نميارن 

كمي غر دارم براتون اينكه من اصلا دانشگاه جديدمو دوست ندارم جوش بچه ها استادا همه يه جورين يادش بخير ليسانس يودم همسري ميومد سورپرايزي دنبالم منم با كلي خوراكي تلپي ميفتادم تو ماشين يا چندسري از راه خيار تازه خريديم از سر زمين شستيم من خرچ خرچ خوردم حال كردم الانم همسري مياد دنبالم اما نميدونم چرا كيف اونموقع رو حس نميكنم شايد براي جو دانشگاه جديد باشه

اين روزا ما درحال مهموني رفتن هستيم براي ماه رمضون و كلي درس ريخته سرم هيچ كدومم دوست حسابي نخوندم فقط راضي هستم به مشروط نشزن ببينيد اوضاع چقدر وخيم شده كه دعا ميكنم مشروط نشم اون فافايي كه با معدل بالا فرت فرت ٢٤تايي پاس ميكرد كوووو ديدينش سلام منم برسونيد بگيد دلتنگشم به همين سوي چراغ

بعد از امتحانا براي خودم برنامه دارم اولي اينكه بشينم يه كوه كتاب تاريخي رمان هايي كه خريدم بخونم بعد برم كلاس رانندگي كلاس موسيقي غذاهاي جديد بپزم چيليك جيليك عكس بگيرم بزارم تو گروه اشپزي خانواده همسري جيگرشون حال بياد با داشتن همچين عروسي

حالا اين همه برنامه دارم بعد از امتحانا كلا يادم ميره ميگم هوا گرمه ايشالا بعدا

تولد من كي بود؟ببينم ديگه حالا كيا تبريك ميگن نگن واويلا

يه سري از دوستان ما رو گذاشتن رفتن مثل روزهاي خوشبختي من كه دوستم استاد دانشگاه بود بعد از ازدواج رقت كه رفت خوب بابا من چي پس 

يا دريا مريم.......

خوب يه اهمي اوهومي چيزي جواب سلامم واجبه تازه

عشقنامه:خب هنوزم ميبينمت باورم نميشه پسر همسايمون شده شوهرم چيكار كنم

 
پنج شنبه 28 ارديبهشت 1396برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : فافا

سلام به اقا داماد گل و سلام به دوستاي خوب خودم خوبيد چطوريد اگر حال ما رو بپرسيد ما نيز خوبيم از كجا بگم از اول اين ماه كه من اعصابم حسابي خرد بود بهونه گير بودم و همسري هم دوك ميكرد ولي گهگاهي معلوم بود خسته ميشد اما باز راه ميومد براي تولد امسال نفسيمم دوست داشتم يه مهموني سورپرايزي براش بگيرك با حضور دوستاش و همراهاشون كه با موافقت روبرو نشد خلاصه تولد رو خونه خود همسري برگزار مرديم مامان هنرمندشون هم يه كيكي خوشگل كلي شام تدارك ديدن منم قبلش زودتر رفتم براي كمك با همسري قبل رفتن بادكنك جينگيل پينگيل گرفتيم نشست بادكنك ها رو باد كرد بعد هم به دستور من رفت خونه مامانبزرگش كه من تزيين ميكنم نبينه و سورپرايز بشه خلاصه بادكنك با تم ابي سفيد جينگول پينگول وصل كردم كم كم مهمونا شامل خانواده من و مامانبزرگ بابا بزرگ همسري اومدن كادو هم نقدي دادن همه از جمله خودم كه به دلم نشست كادوم چون معتقدم كه منو نفسي بايد وقت بزاريم براي هم كادو بگيرم نه اينكه نقدي بديم اما از بس نفسي هي گفت همه چي دارم چيزي نميخوام واهي به جز نقدي گذاشتن نذاشت پول رو هم به شكل دسته گل دادم

ديگه از كجا بگم با همسري هستيم ميريم ميايم و نكته جالب اين در مورد ما اينكه ما اصلا تو هيچ موردي باهم تفاهم نداريم دوران دوستي ميدونستم اختلاف غذايي رنگي.....داريم اما تو زندگي ميبينم كه كلا تو هيچ موردي تفاهم نظر نداريم مثلا من پاستيل بستني درست دارم همسري ميگه بوي صابون ميده يا من ميگم هوا گرمه ميگه نه خوبه يا عكس لباس ميفرستم ميگم مدلش نازه ميگه نه چيه اين مورد ديگه اينكه من دوست دارم بشينم خونه كتاب بخونم فيلم ببينم همسري دوست داره هر روز بيرون باشه پاساژگردي بازارگردي پارك....خلاصه اختلاف نظر تو همه ي موارد داريم اما مهم اينه كه باهم همچنان خوب خوشيم زندگي يعني همين اينايي كه ميگن ما باهم اختلاف نظر نداريم به نظرم زندگي يكنواختي خواهند داشت والا زندگي يعني درعين اختلاف سليقه داشتن خوش باشي زندگي كني

بابا چرا يكي به من نگفت ارشد خوندنت چي بود فافا اخه اين چه رشته ايي من خوندم چرا انقدر سخته خدااااااااااا مني كه درسخون بودم تو قكر انصرافم دانشگاه هم بي تاثير نيست استادا خدا بده بركت همه جزو هيئت علمي دانشگاه تهران فلان فلانن ديوونمون كردن دعا كنيد من همسري پاس بشيم مشروط نشيم در اين حد سخته هاا

و خبر مهم اينكه جيگرجان داره ميااااااد من به قدري اين سريال شهرزاد دوست دارم كه اگه كسي ببينم راجبش جيزي ميگه ناراحت ميشم روش تعصب پيدا كردم فردا روز مهمي هستش دوستان اميدوارم مه اين داستان ادامه دارد بشه و جناب روحاني باز رييس جمهور بشن 

 
پنج شنبه 31 فروردين 1396برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : فافا

سلام به پسر خودم كه ديگه نميدونم اصلا مياد اينجا يا ديگه نه و سلام به دوستاي عزيز دلم خوبيد دلم براتون يه ذره شده اميدوارم دل شما هم برام يه ذره شده باشه

از حال حواي اين روزا بگم عيد خوش گذشت متفاوت بود از سال هاي پيش وقتي باهم بوديم همش تو ذهنم ميگفتم بالاخره رسيد اون عيدي كه هفت سال براي خودم تجسم ميكردم نفسي بياد تو جمع ما بريم مهموني باهم خوش باشيم بخنديم تو تك تك لحظه هايي كه تو اين فكرا بودم از ته دل ميخواستم كه همهي عشقاي واقعي بهم برسن

فرق دوران متاهلي با دوستي براي من اينه كه به شدت دوست داوم همسري همونجور مثل قبل بمونه رفتارش عوض نشه باهم همونجور مثل قبل ذوق ديدنمو داشته باشه ميخوام بهش تافت بزنم اصن 

همونجوري هم مونده و از دور اشاره ميكنن كه در بعضي مواقع از دوران دوستي هم بهتر شده 

از زندگي بگم كه ميريم ميايم يوني رو و مانند دوران دوستي هنوز هم يواشكي هايي داريم ولي موردش فرق ميكنه:)

ديگه از چي بگم براتون اينستا رو هم بستم هركاري كردم ديدم وابستش نميشم خلاصه درشو تخته كرديم رفت

الانم با گوشي در خدمتتون هستم اگه فونتش ريزه يا رنگي پنگي استيكري نيست عف كنيد مرا 

 

 

 
جمعه 27 اسفند 1395برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : فافا

سلام به اقا دامادی که نمیدونم دیگه تو این همه مشغله زندگی و بدو بدوها میاد اینجا دیگه یا نه در هرصورت ما سلاممونو دادیم و سلام به همراهان همیشگی صندوقچمون خوبید خوشید پیشاپیش عیدتون مبارک راستش دودلم اینستا رو ببندم یا نبندم اخه از وقتی اینستا اومده به هوای اون اینجا کم میام یه عکسی با توضیح مختصر میزارم خودمو راحت میکنم اما اینجا حسش بهتره بیشتر دوستش دارم اصلا پست میزارم سبک میشم در این حدحالا باز دوستان میان میگن واا حالا سبک میشی انقدر دیر به دیر میای به جان بارانای نداشتم وقت نمیکنمبارانا دخترمه حالا بریم سراغ تعریفیجات

جونم براتون بگه که کل تهران رو گشتیم برای خرید عید نه اینکه حالا بگیم کلی خرید کردم نه به دنبال شلوار پارچه ایی راسته صورتی با قد 100 بودیم که اخر موفق شدیم و خریدیم مانتوی امسالمو مادرهمسری دوخت دیروزم پوشیدم مثل دوتا اقا و خانم خیلی خفن جینگول شدیم پیتیکو پیتیکو رفتیم اتلیه مراسم عقدمون با سفره هفت سینشون یه عالمه عکس انداختیم یکیش رو میزنه رو شاسی بهمون میده برای سفره هفت سین ولی معلوم نیست که بچینم سفره هفت سین یا نه همسری طفلکم از صبح درحال فعالیته خریدامو کادو میکنه ماهی و مرغ شکلات میخره خیلی خیلی خیلی خیلی برام شیرینه کاراش چون برخلاف ما که رسم عیدی شب یلدا.....داریم همسری و خانوادش اصلا ندارن حتی نمیدونن که چی باید بیارن اما با این حال از من میپرسن خیلی بهتر از اونایی که رسم دارن برام انجام میدن ایده منم برای همسری اینه که هفت تا عیدی خریدم به مناسبت هفت سین میخوام برم الان کادوش کنم و روی هر کدوم سیب سنجد سبزه.....بزارم

چهارشنیه سوری هم با همسری کلی از بازار وسایل بازی گرفتیم و همراه خانواده ها ترکوندیم میدونم که امسال به هوای اتش نشان ها مراسم چهارشنبه سوری بدون اتیش بازی بود اما ما برای خودمون ترکوندیم هیچ اسیبی هم به بقیه نزدیم رفتیم پشت بوم و شخصی برگزار کردیم به احترام هموطنامون من کودک درونم هر سال منتظر چهارشنبه سوری هستش نمیتونستم بهتر از این کنترلش کنم دیگهمن بمبک روشن میکردم همسری میگفت بنداز پایین من مینداختم بین خودمون داد میزدم فرار کنید مامان باباها هم میپریدن اینور اونور چندسال پیش وقتی همسایه بودیم برای اولین بار من اومدم پایین توی کوچه چهارشنبه سوری دورادور با پسرهمسایه و همسر فعلی نگاهی و عشوه ایی ردو بدل میشد امسال بعد از چندسال انتظار وقتی میدیدم که باهمیم یه حسی بهم دست میداد حسی که انگار همش بهم یاداوری میکرد فافا باورت میشه تموم شد این همه انتظار سختی استرس وقتی که همه اونور پشت بوم مشغول بازی بودن من تنها اینور بودم سرمو گرفتم بالا به اسمون نگاه کردم  چشمم خورد به همون سه تا ستاره ایی که وقتی همسایه بودیم شب ها از پنجره اتاقم اسمون رو نگاه میکردم میدیدمشون توی دلم باهاشون حرف میزدم دردل میکردم اونشب هم نگاهم بهشون افتاد لبخند زدم تو دلم گفتم دیدید ما قسمت هم بودیم بهم رسیدیم

امیدوارم امسال سال همه ی عاشق های واقعی همراه با وصالشون باشه سلامتی رو برای همتون ارزو میکنم ایشالا هیچ وقت غم عزیزانتون رو نبینید همیشه شاد باشید هیچی با ارزشتر از سلامتی داشتن تن سالم نیست برای سلامتی ما و خانواده هامون دعا کنید و اینکه خوشبختیمون خودمون از چشم بد در امان باشیم

عشقنامه برای مهربونترینم:خدایا مرسی از اینکه امسال جواب همه ی دعاهامون رو دادی اگه امسال هم بهم نمیرسیدیم نمیدونم دیگه چی میشد اما اینو میدونم که دیگه جفتمون از این انتظار خیلی خسته شده بودیم خدایا امسال خیلی از نظر روحی داغون شدم فکر میکنم با مرگ عزیزام روحم چندسال پیرتر از سنم شد ازت میخوام که بهم صبر بدی تا بشم همون فافایی که همیشه بودم دوووووووووست دارم برای همه ی بدی ها و غرهایی که زدم ولی بازهم تو برام خدایی کردی

 
شنبه 30 بهمن 1395برچسب:, :: 1:51 :: نويسنده : فافا

سلام به اقا داماد یک ماهه و سلام به دوستای پیگیر خودم خوبیدامروز ماهگرد عقدمون بود و میدونید مزش به چی بودبه اینکه پیش عموها زنموها بودم و دیدم که اقا داماد با یه جعبه بزرگ و یه شاخه گل یه شمع به شماره یک پایین پله ها ایستاده منم هنگ که این اقا چرا برای عموم کیک گرفته کاملا سوپرایز شدم ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی چسبید بعد از اونم که عکس بازی کردیم شمع فوت کردیم و دست مراسم کیک خوری داشتیم بعدم رفتیم جشن دونفری و سینما من و نفسیم به شدت اعتقاد داریم که عاقا هیچی جشن دونفره نمیشه

یک عدد پسرخنگول در فامیل داریم که پیش بابا و بابابزرگ و عموها و زن عموها.....درحدود سی نفر اومد زل زد در چشمانم و گفت ای فافا فهمیدم که چرا رو کیک شمع اونم به عدد یک گذاشتید چون بچه دار شدید و یک سالش هستعاقا منو میگی از خجالت مردم و بعد دوباره زنده شدم پیش همه

روز جشن عقدمون خیلی خیلی خیلی بهمون مزه داد خدارو هزار مرتبه شکرهمه چی عالی بود با اینکه کلا شب قبلش یک ساعت خوابیدم از صبح ارایشگاه باغ بودیم اما کاملا انرژی داشتیم تا شب چه برفی هم اومد حسابی فیلم عکسمون خوشگل شد و یخ زدیم

الان لازمه بگم چقدر رقصیدم یا کامل میشناسید فافا رو دوستان عزیز اقا دامادم که وسط رقص از جیب مبارک گردنبند مرغ امین دراورد انداخت در گردن فافا و فافا از خوشحالی در درون پوکید

یه چیزی بگم راستش هنوزم باورمون نمیشه که دوران سخت دوستی گذشت الان با خیال راحت تو خیابون بازار دست همو میگیریم راه میریم میخندیم

فقط خیلی خیلی چشم بد و متاسفانه حسود دنبالمونه و گهگاهی چشم بد انرژیشون توی خلق خو و رابطمون تاثیر میزاره که ما سعی میکنیم بپوکونیمش بی ادب رو برامون دعا کنید

عشقنامه:دووووووووووووووووووووووووست دارم هوارتااااااااااااااااااااااااااا میخوامت صدهزارتااااااااااااااااااااااااااا

 
جمعه 1 بهمن 1395برچسب:, :: 11:33 :: نويسنده : فافا

سلام به اقا دوماد و سلام به دوستای عزیز خودم خوبید خوشید اقا نزنید منوهااا مراسمم نزدیکه کبود بشم تو عکسا زشت میفتم

معذرررررررررررررررررررت میخوام از اینکه انقدددددددددددددر کم بودم یا میشه گفت نبودم با سیل عظیمی از تهدیدهای شما عزیزای دل فافا روبه رو شدم دیگه دیدم کم کم داره بوی خون میاد اومدم بنویسم

خوب جونم براتون بگه که بعد از خواستگاری همسری به دعوت بابا با ما یه جلسه اومد رفتیم رستوران تا بابا کامل رفتارش رو بسنجه بعد از اونم چند روز بعد با خانواده همسری رفتیم مسافرت تا به قول قدیمی ها بابا تو سفر هم خانوادگی بسنجهو با خانواده مادری و پدری نفسیم اشنا بشه ببینه چه جوری هستنهمون هفت خان خودمون بعد از اون باز اومدن خواستگاری که مهریه رو تعیین کردیم بعدشم که بله برون شد جاتون خالی یه تنه ترکوندم میز بله برون چیندم خونه رو تزیین کردم میوه ارایی کردم فامیلامون فکر کردن دیزاینر اوردم لباسمونم با همسری ست بود و بسییییییییییییور خوجل موشجل شده بودم

بعد از بله برون من همچنان در توهم هفت سال یواشکی دیدن قرارهامون استرس اون دوران بودم جوری که همسری زنگ میزد من رد میکردم میگفتم بابا هست نمیتونم حرف بزنمحالا هی نفسی بگه بابا شوهرتماااا من باز جواب نمیدادم و تو اون هاله ی معذبی خودم بودم سرگرمی این روزهامون شده جلوی برادران بسیج رژه رفتن دوست داریم بهمون گیر بدن نسبت بپرسن ماهم با لبخندی ژکوند بگیم نامزدیم اما کوووووووووو شصت بار از جلوشون رد میشیم اصلا انگار نه انگار نه نگاهی نه سوالی حالا دوران دوستی بود تن بدنمونو صدبار لرزونده بودن فکر کنم بو میکشن میفهمن رسمی هستی یا نیستی و اووومااا بریم سراغ زمان حال

29شهریور مراسم بله برون بود و 29 دی یعنی پریروز هم پیش یه شخص خفن عقد کردیم سرعقد به همسری میگم عروسا استرس دلشوره عقد دارن من استرس دیدن اون شخص رو دارم اصلا با تو عکس نمیگیرم اومد تو برو اونور دوتایی با ایشون عکس بگیریم جمعه 8بهمن ماه جشن عقدمونه همتونم دعوتید این روزها همش درگیر کارم از لباس خودم بگیر تا اتلیه لباس همسری گیفت دسته گل و.........تمومم نمیشه لازمه بگم کع هنوز حلقه نگرفتیم از بس عروس وسواسه ایــــــــــــــــــــــــش خیلی دلشوره دارم مراسمم به خوبی خوشی تموم بشه چیزی کم کسر نیاد دیروز رفتیم لباسم رو پرو کردم عاقا مثل این ندید بدیدها هی میگفتن دربیار میگفتم نه بزار حالا خودمو باز ببینیم شاید یه جاش عیب ایراد داشته باشهلباس عروس دوستی من برمیگرده به دوران طفولیت زمانی که مادر و مادربزرگ گرامی داخل ارایشگاه عروس درست میکردن و برای اینکه لباس عروس خانم ها کثیف نشه میاوردن میذاشتن داخل خونه از در اویزون میکردن فافا هم با قد145 یا کمتر میرفت زیرش برای خودش قر میداد حالا با این اوصاف خیاط های محترم نباید توقع داشته باشن که من لباس رو زود دربیارم کع عکس همه چـــــــــــی از لباس تا خنچه های عقد جاهایی که با نفسیم میریم گذاشتم اینستا خیلی دوست دارم اینجا هم بزارم اما وقت نیست ببینید چقدر دوستون دارم که وسط کلی کار امدم خبرارو بدم درسته خلاصه گفتم اما مهم اینه که گفتم دیگه ایشالا بعد از جشن که سرم خلوت بشه طبق روال قبل میام اهان اینو بگم باورتون میشه لحظه خوندن عقد به یاد شماها بودم تو دلم گفتم برم به بچه ها بگم بهم رسیدیم بعد از هفت سال ازته دلم میخوام شماهایی که برامون دعا کردید حتی درحد یه صلوات به تمام ارزوهاتو برسید خوشبخت بشید

دوستون دارم خیلی خیلی خیلی بیشتر از دوستای دنیای واقعی عشقنامه اینسری دوعدد میباشد

عشقنامه: دیدی بهم رسیدیم چقدر منتظر نوشتن این جمله تو صندوقچمون بودم بارها به خودم میگفتم یعنی بابا موافقت میکنه یعنی میشه بیام اینجا بنویسم بهم رسیدیم حتی اینکه عنوان رو هم با این جمله شروع کنم شده بود ارزو برام امیدوارم قدرهمدیگرو مثل دوران دوستی بدونیم هروقت از دست هم ناراحت شدیم یادمون بیفته که چقدر تو این هفت سال دوری سختی کشیدیم

عشقنامه:از تک تکتون ممنونم که تو این سال ها همراهمون بودید با حرف هاتون بهمون دلگرمی دادید بوده روزهایی که دل خسته بودم از این مسیری که فکر میکردم انتهایی نداره اما با کامنت شماها امیدی تازه تو دلم اومد لبخند زدم خیلی دوستون دارم واقعا از ته دل میگم دعا میکنم همه ی شماهایی که همیشه اخر کامنتاتون نوشتید عشقتون پایدار خوشبخت بشیدو......خودتون خانوادتون همیشه سلامت شاد دل خوش عاقبت به خیر بشید اینم یادتون نره که من هیچ وقت صندوقچه شما رو رها نمیکنم شاید به دلیل مشغله کم بیام اما میام هیچ وقت تا زمانی که زنده هستم با اینجا خداحافظی نمیکنم چون هم اینجا رو خیلی دوست دارم هم شما دوستای عزیزمو

 
یک شنبه 2 آبان 1395برچسب:, :: 1:34 :: نويسنده : فافا

میدونید چیه وقتی بعد از یک ماه میای صندوقچه میبینی که امار بازدید از صدتا هم بیشتره مثل من شرمنده میشی انقدری که دوست داری سرتو بکوبی یه جا

قربون محبت های تک تکتون بشم من شماها کوه معرفتید بوخودا

عاقا خوب چرا اینستا نصب نمیکنید من همش اونجام تقریبا هر روز پست میزارم اسم پیج هم که دادمmanonafasiim یه دقیقه نصب کنید برنامه رو بیاید اونجا دیگه

بله برونمون خیلی خوب برگزار شد از لباس بگیر تا خنچه ها همه چی عالی بود همونی شد که دوست داشتم کلی عکس از لباس گل کیکو...تا اون ریزترین جزئیاتم تو اینستا پست گذاشتمچقدر تبلیغ اینستا کردم

این روزها درگیر پیدا کردن تالار هستم اگه جایی رو سمت غرب میشناسید که خوب خوشجل موشجله بهم معرفی کنید همچنین ارایشگاه و مزون با تشکر

خیلی حرف تعریفی دارم خیلی هااااااااااا اما وقت ندارم شرمنده مریضام وقت عمل دارن ولی نه جدی این روزا حسابی سرم شلوغه چون کل مسئولیت ها از قبیل تالار لباس فیلمبردار....با خودمه علاوه بر این ها ایده هم دارم باید جوری برنامه ریزی کنم که به اونام برسم

هنوزم وقتی همسری زنگ میزنه بابا خونه باشه جواب نمیدم رد میکنم اون روز میگه لوس دیگه شوهرتم چرا جواب نمیدی میگم نمیتونم هنوز تو حال هوای یواشکی های دوران دوستی هستم بهش میگم نگو شوهرتم میگی معذب میشم تو هنوز همون فرم دوران دوستی رو بگیر به خودت چون معذب بشم برم تو لاک خودم یهو دیدی با چادر جلوت راه رفتم

یکی از سرگرمی های این روزهای ما میدونید چیه اینکه میریم جاهایی که پلیس زیاده تا گیر بدن به ما بگن نسبتتون چیه دوران دوستی کل تن بدن رگ مویرگمون میلرزید یک ساعت میرفتیم پارک 234تا برادر و گشت میدیدما الان میریم انگار نه انگار باید یکی باشه ما رو بگیره والا اصلا شاید منو دزدیده باشه همسری نباید دوتا برادر پشمالو بیاد بگه این خانوم با شما چه نسبتی داره والا

خانماااااااااااااااااااااااااااااااااااا بیاید اینستا اونجا منتظرتونم اینجام میاما اما الان بوخودا خیلی درگیرم به جاش اینستا راحته تا تکون میخوریم عکس میگیرم پست میزارم بچه ها رو اونجا از پست گذاشتن شاکی کردم اینجام شماها رو از پست نذاشتن فکر کنم حدوسط گم کردم کسی حدوسطمو دید بیاد بده

پنج شنبه شب ما نفسی همراه خانواده دعوت کرده بودیم برای پاگشا که علاوه بر پاگشا اتفاقی ماهگردمونم بود همسری به سفارش خودم کیک خرید و مامان همسری سورپرایزم کرد یه تابلوی پوشیده شده با کاغذ کادو داد دستم من فکر کردم تابلوی نقاشی باشه باز کردم دیدم عکس من نفسیم رو بزرگ کرده داده زدن رو بوم خیلی خوشحال شدم کارش خیلی برام ارزش داشت دستش درد نکنه ایشالا همیشه سالم سلامت باشه

خوب دیگه برم که صبح باید برم ازمایشگاه برای دوره کاراموزی

راستی کامنتها تونم به دستم رسیده تایید خواهم کرد

 
دو شنبه 29 شهريور 1395برچسب:, :: 2:0 :: نويسنده : فافا

نمیدونم بگم خوشحالم یا ناراحتم چون بهش که فکر میکنم دلم به دوران مجردی تنگ میشه

البته من 7سال دیگه مجرد نیستم اما دیگه از فردا رسمی مجرد نیستم نه دلی

خدایا شکرت برای صبر بردباری که تو این سال ها به ما دادی مرسی از اینکه غرهامونو نشنیده گرفتی دوست داریم هورااااااااااااارتا

 
جمعه 26 شهريور 1395برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : فافا

سلام به جیگرای خودم خوبین ایشالا که همیشه خوب خوش باشید از ته دل از خدا میخوام اونایی که این سال ها برای ما دعا کردن خدا براشون هزار هزار خیر برکت خوشبختی یه عشق خوب وصال برسونه

امروز ساعت یازده نیم از سفری که با نفسیم خانوادش رفته بودیم برگشتیم بابا دوست داشت قبل جواب یه سفر باهاشون بریم

فرداشب خواستگاری دوم انجام میشه و برای عید غدیر بله برون

امام علی از بچگی دوست داشتم از ته دل

خوشحالم که همچین شبی بله برونمونه

 دوست دارم بیام بنویسم از سفر از رستوران رفتنی که با نفسیم بابا مامان داداشم رفتیم از حس حالامون اما انقدر کار دارم که حتی وقت دوش گرفتنمم باید براش برنامه بریزم

نه لباس خریدم نه وسایل سفره رو گرفتم نه کارای بله برون انجام دادیم و......

دعا کنید اوجوری پیش بره که میخوایم کسی حرفی نزنه همه چی تموم بشه

یه چیز جالب هیچ کسی غیر از مامان من نفسیم مامان بزرگامون نمیدونه ما هفت سال باهم دوست بودیم اما شما میدونید

راستی یازده شهریور سالگرد اولین تماس ما بود نتونستم براش پست بزارم

یه چیزی

باورتون میشه کم کم ما داریم بهم میرسیم

عشقنامه:یه کلام

مرسی از اینکه پای تمام حرفات مردونه وایسادی مرد من

 
شنبه 30 آذر 1395برچسب:, :: 16:4 :: نويسنده : فافا

سلامی گررررررررررررررررررررررررررررررم به همهی همراهای مهربون ما تو این چند سال خوبید عزیزای دلم

بعد از اخرین پستم اقاجونم(پدر مادری)به رحمت خدا رفت ازتون خواهش میکنم اگه زحمتی نیست فاتحه ایی براش بخونید ممنونم

از دیشب بگم براتون که همسری طبق گفته ی پدر گرامی ساعت هفت اومدن جلوی در که باهم بریم رستوران بعدشم بابا باهاش حرفای مردونمه بزنه من باهاش حرف بزنم طبق معمول همسری دقیقا ساعت هفت زنگ ما رو زدن و من هنوز حاضر نبودم بالا هم نصاب پرده اومده بود بابا رفت زود بهش خبر داد که ما نیستیم کارت تموم شد در ببند برو بابا گفت که با ماشین نفسیم بریم منم جیغ داد که نه زشته نمیشه که هرکی با ماشین خودش من راحت نیستم اینجوری حالا راحت بودما اما چون میدونستم برای همسری سخته جو سنگین میشه به اسم خودم تموم کردم

 
جمعه 1 مرداد 1395برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : فافا

سلام دوستای عزیزم ببخشید که نگرانتون کردم دیشب راس ساعت نه نیم نفسیم همراه خانواده اومدن تا ساعت یازده یه سری حرف ها زده شد سبد گل بزرگ شیرینی های خوبی هم اوردن که بابا خوشش اومد از دست دلبازیشون تو نگاه اول تا الان که بابا چیزی نگفته میگه باید برم تحقیق ولی همین که نه نگفت خیلی خوبه اجازه داد سری بعدم بیان برای اشنایی بیشتر

دوستای عزیزم ممنون از دعاهاتون انرژی مثبت هایی که برامون فرستادید بدون اغراق میگم اثر دعاهای شما رو دیشب دیدم روی ماه تک تکتونو میبوسم خوشحالم از اینکه شماها رو دارم عکس سبد گل لباس خودمو....رو تو پیج اینستامون به اسم manonafasiim گذاشتم مایل بودید بیاید ببینید اونجا هم همراه هم درکنارهم باشیم

 
سه شنبه 29 تير 1395برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : فافا

سلام دوستای خوبم میدونم بی معرفت شدم نیستم چند وقته ولی از عید به اینور همینجور مشکلات غم غصه بود که رو سرم اوار شد اینجا ثبت نکردم که چی شده چه مصیبت هایی کشیدم چقدر حالم بد بود چون دوست داشتم دارم که اینجا از خاطرات خوب بنویسم با انرژی باشم

الانم که اومدم یه خبر بدم برم شاید این اخرین پست باشه که من نفسیم باهمیم شاید پست بعدی بنویسم که بابا مخالفت کرد از هم جدا شدیم شایدم.....خیلی به دعاهاتون نیاز داریم پنج شنبه همین هفته راس ساعت نه نیم قراره برای بار اول نفسیم خانوادش بیان خونمون خیلی خیلی دلشوره دارم که بابای سخت گیر من ایا میپسنده یا نه کلا رد میکنه این شش سالی که باهم بودیم همیشه هرلحظه دلشوره همچین روزی رو داشتم همتونم میدونید که همیشه گفتم بابای من یک کلام هستش یعنی اگه بگه نه کل فامیل هم جمع بشن نمیتونن نظرشو عوض کنن ما یه بدبیاری دیگه هم اوردیم اینکه نفسیم پروژه ایی که توش مشغول بود خوابید اخراج شد اونم دم اومدنشون برای خواستگاری

خودم که خیلی دعا کردم شما هم برامون دعا کنید دوستان با اینکه از استرس بی حوصله عصبی شدم ولی پست گذاشتم چون از نظر من حق شما خواننده های خاموش روشن دوستای مهربونمه که تو جریان کارای ما باشید

دوستون دارم

 
یک شنبه 5 تير 1395برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : فافا

جونم براتون بگه الان بنده هفت ساعتم هستش چهارکیلو نیم هستم با قد قامت پنجاه هشت سانتی متر

بگید ماشالاتازشم مادر بنده از اون خانوم های به شدت بد ویار بودن کلا بد ویاری موروثیه برای ما حالا شانس اوردیم بدویار بودن مادر محترمه وگرنه فافای ده کیلویی به دنیا میومدم

الانم دکترا مشکوک شدن به فافای هفت ساعته که عاقا این به این تپل مپلی دور از جونش قند نداشته باشه گذاشتنم تو دستگاه نامردا

و به روایت مادر گرامی و همراهان بنده با همان لپ های سفید و لب های قلوه ایی سرخ تا چند روز گریه سر میدادم جوری که باز مجبور شدن برمگردونن بیمارستانمن اونموقع نگفتم بهشون رو حساب شرم حیا ولی همون موقع گریه ی من دلیل داشت عزیزان دلیلشم  پسری دوساله بود که میخواستم بیاد پیشم بغلم کنه و اون پسر دوساله کسی نبود جز جنتلمن نفسیمیمِ کوچکیانو یه چیز جالب اینکه تو بیمارستانی به دنیا اومدم که مادر و مادربزرگمم همونجا به دنیا اومدن دختر خودمونو اونجا به دنیا بیارم صلوت

خوب دیگه تبریک ها رو رد کنید بیاد منتظرم

 پی نوشت:عاقا خوب چیه انسان اشتباه میکنه دیگه خواب الو بودم هورمون های خواب باعث باباقوری رفتن چشمام شده بود قدم اشتباه نوشتم صدش اضافه بودوالا با این پیازاشون

 
جمعه 28 خرداد 1395برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : فافا

سه سال شدنت مبارک عزیزم

من بابا خیلی های دیگه دوست داریم

مواظب خودت خاطرهامون باش دعا کن برامون که خبرهای خوب خوش همیشه برات بنویسم

 

 

 
پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : فافا

به جان پسرهمسایمون این مدت کلی گرفتار بودم که عکس ها  رو دیر گذاشتم دعوام نکنید خوب

امدم که بگم اوووووووووووووووووووم بگم؟

میدونم باورش سخته ولی تو همون پست سورپرایز سپاسگزاری عکس ها رو گذاشتم بروید ببینید

دوستتون دارم یه عالمه

 
جمعه 10 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : فافا

سلام به عشق دوست داشتنیم و شما دوستای عزیز

فکر کنم این دومین پستی که من می نویسم دیروز این دختر بلای هنرمند با ذوق به طور عجیبی سوپرایزم کرد حالا خودش میاد تعریف میکنه براتون فقط خواستم اینجا هم باز بیام ازش تشکر کنم پشت تلفن خیلی ازش تشکر کردما ولی دوست داشتم بیام اینجا هم بنویسم

فاطمه عزیزتر از جونم بابت همه زحماتی که کشیدی با وجود مشکلات و ناراحتی هایی که داشته نذاشتی من متوجه بشم که تو روز تولدم خوشحال بشم تازه سوپرایزمم کردی با تمام وجود ازت تشکر می کنم ممنون عشقم دوست دارم

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد